این گزارش به عنوان بخشی از کار کلاس کارشناسی ارشد در درس مباحث ویژه ناصر فکوهی در بنیاد ایران شناسی در نیم ترم دوم 1386-87 ارائه شده است.
بخش اول
فهرست مطالب:
1-1 مقدمه
1-2 طرح وتبیین مسأله
1-2-1 معرفی تحقیق
1-2-2 ضرورت و اهمیت تحقیق
1-2-3 هدف تحقیق
1-3 سؤالات تحقیق
1-4 فرضیات تحقیق
1-5 تعریف واژگان اصلی تحقیق
1-6 پیشینة تحقیق و ارزیابی منابع
1-7 روش تحقیق
بخش دوم: مثلهای مازندرانی همراه با آوانویسی، معادل، برگردان فارسی
مقدمه
2-1 تأثیر حیوانات بر مثلها
2-2 تأثیر پرندگان بر مثلها
2-3 تأثیر گیاهان بر مثلها
2-4 تأثیر رودخانه و دریا بر مثلها
2-5 تأثیر غذا بر مثلها
2-6 تأثیر مکان بر مثلها
2-7 تأثیر ظرف بر مثلها
بخش سوم: نتیجهگیری
فهرست منابع و مأخذ
1-1 مقدمه:
اشخاصی که به تاریخ ایران آشنا هستند، میدانند که منطقة مازندران در گذشته طبرستان نام داشته و به واسطة داشتن کوههای بلند و جنگلهای انبوه و موقعیت خاص جغرافیایی از دیگر مناطق ممتاز بودهاست. ازآنجا که اقلیم هر منطقه بر ساختار فرهنگی، اجتماعی، اندیشهها و شیوة زندگی مردم، بسیار تأثیر گذار بودهاست برای شناخت هر قوم و قبیلهای باید فرهنگ فولکلور آن را مورد مطالعه قرار داد. فولکلور نیز کلمهای است مرکب از دو جزء: یکی folk ، دیگری lora و معنی آن دانش عوام است. یکی از مواردی که می توان آن را جزء فرهنگ عوام دانست، مَثلها هستند که به گفتة برخی از دانشمندان، قدیمیترین اثر ادبی بشر است و نمایندة مفهومی است که عامة افراد یک ملت از هر طبقه و هر صنف بدان معتقدند و اگر جز این باشد مَثل نیست. در این مقاله سعی بر آن است تا بتوانیم تأثیر اقلیم را بر مَثلهای مازندرانی بررسی کرده و جایگاه موقعیت جغرافیایی مازندران را در زمینة فرهنگ عوام نشان دهیم. این تحقیق در سه فصل تنظیم شده که فصل اول شامل کلیات تحقیق میباشد فصل دوم به بررسی تأثیر اقلیم بر ضربالمثلهای مازندرانی بهصورت جداگانه می پردازد که با معادل ، برگردان و آوانگاری همراه میباشد. فصل سوم نتیجهگیری و فهرست منابع و مأخذ را در بر دارد.
1-2 طرحوتبیین مسأله
1-2-1 معرفی تحقیق:
این تحقیق به بررسی تأثیر اقلیم بر ضربالمثلهای مازندران اختصاص دارد. امثال و حکم در واقع از اندامهای اصلی هر زبان بهشمار میآید زیرا چکیدة افکار و عقاید ملتهاست و افکار و عقاید طبعاً متأثر از اوضاع اجتماعی خواهد بود. ازآنجا که منطقة جنوبی دریای خزر به علت وضع طبیعی و شرایط اقلیمی خاص، کمتر در معرض نفوذ اقوام بیگانه قرار گرفتهاست، بیشتر از بخشهای دیگر ایران از اندیشهها و پندارهای کهن ایران بهرهمند است بنابراین مَثل و ضربالمثلهای آن در بازیابی آن اندیشهها بدون تأثیر نخواهد بود.
1-2-2 ضرورت و اهمیت تحقیق:
برای شناخت مردم هر قوم باید فرهنگ عامة آنها را مورد بررسی قرار داد. مطالعة آداب و سنتها و آیین جشنهای مذهبی و ملی، عقاید و عادات، قصهها و افسانهها، امثال و ترانهها و اشعار و لالایی های آنها، ما را به احوال و افکار و ذوق و هنر و روحیات آن مردم آشنا میسازد. این تحقیق از اینروی اهمیت دارد که با شناخت از فرهنگ عامه یا فولکلور محلی یک منطقه، به بسیاری از نکتههای دقیق ادبی، اخلاقی، اجتماعی و انتقادی و حوادث آن زمان و طرز زندگی و عادات و رسوم و تخیلات و نوع اندیشههای آن آگاه شویم.
1-2-3 هدف تحقیق:
هدف از این تحقیق نشان دادن نقش و تأثیر شرایط طبیعی و اقلیمی مازندران بر فرهنگ فولکلور محلی با بررسی و تفکیک ضربالمثلها همراه میباشد.
1-3 سؤالات تحقیق:
1- آیا اقلیم بر ضربالمثلهای مازندران تأثیری داشتهاست؟
2- آیا منطقة مازندران به دلیل شرایط ویژة جغرافیایی، نسبت به دیگر بخشهای ایران از اندیشههای کهن ایرانی بهرهمند بودهاست؟
3- آیا میتوان با بررسی مثلهای یک منطقه به بسیاری از نکتههای اخلاقی، اجتماعی، ادبی آن منطقه پی برد؟
4- کدامیک از موارد اقلیمی بر ضربالمثلهای مازندران تأثیر بسیاری داشتهاست؟
5- آیا دریا بهمنزلة یکی از موارد اقلیمی بر روی مثلهای مردم مازندران تأثیرگذار بودهاست؟
1-4 فرضیات تحقیق:
1- اقلیم بر ضربالمثلهای مازندرانی بسیار تأثیر گذار بودهاست.
2- منطقة مازندران به دلیل شرایط ویژة جغرافیایی نسبت به دیگر بخشهای ایران از اندیشههای کهن ایرانی بهرهمند است.
3- میتوان با بررسی مثلهای یک منطقه به بسیاری از نکتههای اخلاقی، اجتماعی، ادبی آن منطقه پی برد.
4- حیوانات بیشترین تأثیر را ازلحاظ اقلیمی بر مثلهای مازندران داشتهاند.
5- دریا بهمنزلة یکیاز موارد اقلیم بر روی مثلهای مردم مازندران تأثیر کمی دارد.
1- 5 تعریف واژگان اصلی تحقیق:
اقلیم: ناحیه یا قطعهای از کرة زمین که ازجهت آبوهوا و اوضاع طبیعی از قطعات دیگر ممتاز باشد(معین، 1382: 294).
ضربالمثل یا مثل: مثل کلمهای است عربی و مشتق از مثلَ، یمثل،مثولاً به معنی شباهت داشتن چیزی به چیز دیگر و در اصطلاح علم ادب بر یک نوع از سخن اطلاق میشود که آن را به فارسی "داستان" میگویند، داستان واقعی یا افسانهای که در میان مردم شهرت یافته(بهمنیاری،1369:ید).
در مجموع مثل جملهای است مختصرِ مشتمل و آن را برای ایضاح مطلب و مقصود خود به نثر یا نظم حکایت کنند(معین، 1382: 2633). بر تشبیه یا مضمون حکیمانه که به واسطة روانی الفاظ، روشنی معنی و لطافت ترکیب بین عامه مشهور شده و آن را بدون تغییر یا با تغییر جزیی در محاورات خود به کار برند(بهمنیاری، 1369: یو).
مازندران: سرزمینی است که بین دو ولایت گرگان و گیلان در کنار دریای خزر قرار دارد. در تواریخ باستانی به نامهای مازندران و طبرستان و احیاناً رویان خواندهشدهاست(مرعشی، 1345: 7).
1-6 پیشینة تحقیق و ارزیابی منابع:
ازآنجا که، به کار گرفتن مَثل، قدیمی ترین اثر ادبی بشر، حکمت تودة مردم را تشکیل میدهد، همواره مورد توجة دانشمندان و فرزانگان ایرانی بوده است نتیجة آن، آثار متعددی به فارسی و عربی است که باقی مانده و همة این آثار بر این نکته دلالت دارد که خردمندان ایرانی به اهمیت این بخش ارزنده از میراث قوم خود آگاه بودهاند. از جمله منطقهای که بهدلیلِ بهره مندی از شرایط خاص جغرافیایی، بسیاری از اندیشههای کهن ایرانی را نسبت به دیگر مناطق ایران حفظ کرده، مازندران است. بنابراین با بررسی فرهنگ عامه یا به عبارتی فولکلور این منطقه میتوان به بسیاری از ارزشهای حاکم در این سرزمین پی برد. از کسانی که در جمع آوری مثلهای مازندرانی می توان نام برد:1- مهدی پرتوی آملی است که با تأکید بر لهجه آملی، این مثلها را گردآوری کرده است.2- قوام الدین بینایی: او نیز با تأکید بر لهجة نور کتابی به نام ضرب المثل های مازندرانی دارد.3- یحیی جوادی آملی نیز کتابی با توجه به منطقه آمل دارد.4- طیار یزدان پناه لموکی از کسانی است که با تأکید بر لهجة قائمشهر این ضربالمثلهای محلی را جمعآوری کرده است . لازم به ذکر است کتابهایی که در زمینه مثلهای مازندرانی تدوین شدهاند و محقق آن را مورد بررسی قرار داده است اختصاص به مازندران شرقی دارد و از لحاظ آوانویسی و در برخی موارد در بیان معادل با اشتباه بسیاری همراه است.
1- 7 روش تحقیق: از روش کتابخانهای استفاده کردهام.
بخش دوم: مثلهای مازندرانی به همراه آوانویسی، معادل، برگردان فارسی:
مقدمه:
استان مازندران با مساحتی حدود 4/23756 کیلومتر مربع 46/1 درصد مساحت کشور را به خود اختصاص میدهد. حد شمالی استان آن دریای خزر، حد جنوبی آن استانهای تهران و سمنان حد غربی آن گیلان و حد شرقی آن استان گلستان میباشد. بر اساس آخرین تقسیمات کشوری در سال 1383 این استان دارای 15 شهرستان، 46، 43بخش و 110 دهستان میباشد(سازمان مدیریت و برنامهریزی استان مازندران، 1384: 3). این استان بین 47 درجه و 35 دقیقه تا 36 درجه و 35 دقیقه عرض شمالی و 50 درجه و 34 دقیقه تا 54 درجه و 10 دقیقه طول شرقی از نصفالنهار گرینویچ قرار گرفتهاست(همان،6).
قسمت جنوبی مازندران کوهستانی و شمال آن جلگهای و ساحلی است. سلسله جبال البرز همچون سدی رفیع، مازندران را به دو قسمت کوهستانی و جلگهای تقسیم نموده و آن را از قسمت داخلی ایران جدا میسازد. قسمتی از البرز غربی و تمام البرز مرکزی و بخشی از البرز شرقی در محدودة این استان قرار دارد و شیب زمین از منطقة کوهستانی به سمت جلگه و دریا کاهش مییابد. آبوهوای مازندران باتوجه به وجود دریا، کوه و جنگل به دو نوع معتدل مرطوب و کوهستانی تقسیم میشود(وفایی، 1381: 21-22). جمعیت استان مازندران بر اساس سرشماری عمومی نفوس و مسکن در پایان سال 1383 برابر 134/902/2 نفر برآوردهشدهاست(سازمان مدیریت و برنامهریزی استان مازندران، 1384: 69).
2-1 تأثیر حیوانات بر مثلها:
1- آدم خارِه شه محلة سر شال بوشه تا مردم محلة سر شیر
آدمی در محلة خودش شغال باشد بهتر است تا در محلة دیگران شیر باشد.
این مثل ناظر بر حمایت و پشتیبانی بستگان و دوستان است که دل را قوت و توانایی میبخشد.
2- اتی که تسر دکته، دابوی شالِ سر نکِته
اینطور که برای تو افتاد( شانس آمد) برای شغالِ دابو نیفتاد.
دابو: نام روستایی است در آمل.
3- اش رِ ورْفِ روز کشِننّه
خرس را روز برفی میکشند، شکار میکنند.
انجام هرکاری تابع زمان و مکان است.
4- اگر اینکار بیّه، من تسّه، زنّه ورگ، ایارمه
اگر این کار انجام نشد برای تو گرگ زنده میآورم.
این مثل در امور محال و غیرممکن گفتهمی شود.
5- این گرونمایه وگ، ازون کوزه
این قورباغة گرانمایه از آنِ لاکپشت است.
این گرانمایه در از آن صدف است. در مقام تعریض و کنایه گفتهمیشود.
6- کوزِ پشت رِ چو نخوانه، تیمِجار چه شونه
پشتِ لاکپشت اگر چوب نمیخواهد چرا شالیزار میرود؟
تنش میخارد.
7- اتا رِ شال بوَرده، اتا رِ شالک، اتا کتکت پهِ زنده کتارک
یکی مرد، یکی مردار شد، یکی به عذابی گرفتار شد.
هریک به دردی گرفتار شدن.
8- اشِ باتنه تِره خاننه چپون هاکنن، برمه کرده که نوه دراغ بوهه
خرس را گفتند: تو را میخواهند چوپان کنند گریه کرد نکند دروغ باشد.
خبری دور از انتظار شنیدن.
9- اشِ کشمبه، پلنگ دار دمبه
خرس را میکُشم پلنگ را میتارانم به درخت.
شاخوشانه کشیدن تو خالی.
10- اشِ آ آسیوبونی
خرس و آسیابانی
کار هر بافنده و حلاج نیست از کمانِ سست سخت انداختن.
11- این گله دله رِ شال دارنه
داخل این گله شغال دارد.
زیر این کاسه، نیمکاسه است.
12- بپتِ خربزه، شالِ نصیب بونه
خربزة پخته نصیب شغال میشود.
نادان نیستم که قدر یار ندانم
خربزه پخته نصیب شغال شد.
13- پلنگِ لاش سر ارمجی، تن نشونه
به لاشة پلنگ، جوجه تیغی نزدیک نمیشود.
14- پلنگِ لاش سر، شال نتونده بوره
روی لاشة پلنگ شغال نمیتواند برود.
15- تا بوردمی ورگ باویم، هوا روز بیه
تا رفتیم گرگ بشویم هوا روز شد.
یک شب هم خواستیم برویم دزدی، مهتاب شد.
16- تی شی شال بوهه، ته آرد گوآل بوهه
آردت به تغار باشه، شوهرت شغال باشه.
شوهرت شغال باشد آردت به جوال باشد(ظاهربین بودن).
17- تینار آدمِ شال خرنه
آدم تنها را شغال میخورد.
یک دست بیصداست.
18- خی ره باتنه ته خنه خراب بیه، باته این دارِ بن نیه اون دارِ بن
آن را که جای نیست همه جای اوست.
سبکپا بودن.
19- خی بخره پاره بونه
خوک بخورد پاره میشود(بدپخت بودن)
سگ بخورد پیشواز گرگ میرود.
20- خی کله، خی عملِ انه
بچة خوک، خوک میشود.
از مار نزاید بجز بچة مار.
21- دخته خرسِ دسه چو نده
به دست خرس خوابیده، چوب نده
فتنه در خواب است بیدارش مکن.
22- وکا وکرنگ، کمشی خر رنگ
وکا رنگ وک است کمشی رنگ خر است.
سگ زرد برادر شغاله.
23- آفتاب و وارش شال عروسیه
آفتاب و باران نشانة عروسی شغال است.
کنایه از روبهصفتی و فرصتطلبی است.
24- اگِ ورگ مرغنه هکنه، تِ رِ آغوذ دِمِ
اگر گرگ تخم گذارد به تو گردو میدهم.
کنایه از محال بودن کاری است.
معادل: باد در مشت داشتن.
25- اما بامشی خامی که گَل بخره
ما گربهای میخواهیم که موش بگیرد یعنی نیازمند نیرویی مؤثر و کارآمد هستیم.
26- اَشِ گنه بور آهنگری
به خرس میگوید برو آهنگری کن.
معادل: هرکسی را بهر کاری ساختند.
27- اَشِ ارث برسیه کفتار
میراث خرس به کفتار رسید.
معادل: کار کردن خر و خوردن یابو.
28- اسب تا پل نکفه پل رِ بو نچینه
اسب تا گرفتار چالهها(روزنههای) پل نشود عبور از آن پل را بو نمیکشد.
معادل: قدر عافیت آن کس داند که به مصیبتی گرفتار آید.
انسان تا گرفتار با مشکلات نشود تجربهاندوزی نخواهد کرد.
29- اگه شال وسِ کسو بخره، ورزگر وسِ وشنی بمیره
اگر شغال شالی خوردهبود کشاورز میبایست از گرسنگی بمیرد.
کنایه از حکمت و رحمت خداوند است.
30- اَش تنگه دکته شِ کته رِ خرنه
اگر خرس به سختی بیفتد بچة خود را میخورد.
31- ارمجی شه وچة سر دس کشنه، گنه چه نرم
جوجهتیغی بر سر بچة خود دست کشیده میگوید چه قدر نرم است.
معادل: گالش نمی گوید دوغ من ترش است.
32- این هوای دله، خی تیمِجار نشونه
در این هوا، خوک هم به خزانة شالی نمیرود.
کنایه از عملِ سنجیده
33- تنهای مالِ ورگ خِرنه
مال(اسب و گاو...) و ثروت انسان تنها(خودپرست) نصیب گرگصفتان میگردد.
بیانگر ارزش دوستی و تأکید در گزینش دوست است.
34- تِ جنّ ورگ بخرده
جنِ تو را گرگ خوردهاست.
به حالت بعد از عصبانیت گفتهمیشود.
35- تلاکته، بورده شالِ پیشواز
جوجهخروس به استقبال شغال رفتهاست.
کنایه از به استقبال خطر رفتن است.
36- شِ خی دنه، مردم سِ شوپه کنه
خودش خوک وارد زمین(شالیزاری) می کند، آنگاه برای مردم شپپایی میکند.
کنایه از حیله و ناراستی است.
37- شالی که ماهی بخرِده، دِریو رِ میون کنه
شالی که ماهی بخورد تا عمق دریا پیش میرود.
در مورد پر توقع بودن، آدمهایی که در برابر نیکی کردن دیگران طمع میکنند، بهکار میرود.
38- کِرچ ما و کوز
در ماه کُرچ و لاکپشت
کنایه از انتظار عمل بیهوده و بیجا طلب کردن چیزی است.
39- کورِ بامشی و سیس
گربة کور و سوسک
کنایه از بخل و خست است.
40- کچیک خی وراز وونه، کچیک رو هراز وونه
خوک کوچک(روزی) خوک بزرگ و نهر کوچک به رودخانة هراز تبدیل میشود.
معادل: ذره ذره جمع شود وانگهی دریا شود.
41- وگ، کَوَز دوش هیته
قورباغه لاکپشت را بر دوش خود سوار کرد.
کنایه از پذیرش مسولیتی خارج از حد و توان است.
42- ورگ کله، چرخ دنی
سر گرگ را میچرخانی
کنایه از کار بیهوده جهت ایجاد رعب و وحشت است.
43- ونگکر شالِ رِ مونه
شغال زوزهکش را میماند.
کنایه از هیاهو و پر سروصدا بودن است.
44- ورگ دکته صد تا رِ، بورده مِ اتا رِ
گرگ به میان گلة صدتایی افتاد ولی فقط گوسفند یکدانة مرا برد.
کنایه از بداقبالی است.
45- ونه شیر، شکار هکنه، شال بخره
باید شیر شکار کند تا شغال بخورد.
کنایه از بهرهگیری از تجارب و اندیشة بزرگان است.
46- ورگ بزو، شالِ سِ دکته
گرگ صید کرد ولی نصیب شغال گردید.
کنایه از استفاده از زحمت دیگران است.
47- لسگ، جمعِ شاخدار دکته
حلزون هم جزو شاخداران به حساب آورد.
کنایه از اظهار وجود و خودنمایی است.
48- گَل خوانی بئیری ، دماوند سر گَل بئیر.
موش میخواهی بگیری، سر کوه دماوند بگیر
در بیان عزت نفس و بلند همتی
49- آدم سگ بیتی و شال بیتی داره، آدم بیتی ناره
آدم را سگ و شغال بگیرد آدم نگیرد.
کسانی که مورد حسد و آزار دیگران واقع می شوند این مثل را به کار می برند چراکه گزیدگی سگ و شغال ترمیم می شود ولی حسد و کینه موجب ویرانی خانمان می گردد.
50- اتا کرک و هفت تا ورگ؟
یک مرغ و هفت تا گرگ؟
1- هرگاه چند نفر جوان به غذای مختصری برسند و یکباره آن را بخورند. این مثل را می زنند.
2- وقتی که چند تن به یک نفر یورش ببرند این مثل را می زنند که در واقع می گویند چند نفر به یک نفر؟
مورد اول برابر است با یک مویز و چهل قلندر.
51- اتا مرغنه بکرده، اونهم بی زردی
یک دانه تخم گذاشت آن هم بدون زرده( در بیان عدم موفقیت کسی در کاری می آید؟)
هرگاه کسی که کمتر کار خوبی انجام می دهد چون یک بار بخواهد عمل نیکی انجام دهد و موفق نشود این مثل را درباره اش به کار می برند و اغلب درباره آدم تنبل که اگر کاری کند به طور صحیح و کامل انجامش نمی دهد به کار می برند.
52- بامشی بلشتِ دیم داینه
صورت گربه لیسیده را دارد.
درباره کسانی که خود را می آرایند و ظاهرشان را زیبا نشان می دهند اما سیرتی نازیبا دارند این مثل را می آورند.
53- بامشی رِ بوتنه، تِ زور دوائیه، بوته دس نزنین مرواریه
به گربه گفتند مدفوعت دوایی است گفت دست نزنید مروارید است.
ا- هرگاه شخصی دست نیاز پیش آدم زبون و لئیم دراز کند و او اجابتش نکند این مثل را می زنند.
2- هرگاه از چیزی کم بهای شخصی تعریف کنند یا بدان احتیاج داشته باشند و او به آن ببالد یا از دادنش خوداری ورزد این مثل را می آورند.
54- بامشی رِ ماسه پلاء سر، گیر ایارمه
گربه را سرِ ماست و پلو گیر می آورم.
هرگاه کسی جرمی مرتکب شود و بعد منکر قضیه شود این مثل را می زنند یعنی این که موقع ارتکاب جرم دستت را می گیرم.
55- بامشی رِ هرجور دِم هادی، شِ چکِ سر اسّنّه
گربه را هرجور بیندازی، رو پای خودت می ایستد.
هرگاه شخص کوشایی در تمام کارهایش با موفقیت و پیشرفت مواجه شد این مثل را درباره اش به کار می برند.
56- بوتمی خرس کدخدائه، نَونسمی خرس خی خدائه
گفتیم که خرس کدخداست نمی دانستیم خرس خوک خداست.
در وصف آدم کم جنبه می آید.
هرگاه از شخصی تعریف کنند یا حرمتش را بنهند ولی او جنبه نداشته باشد و بنای امر و نهی و فخر فروختن بگذارد در حقش این مثل را به کار می برند که یعنی ما فکر کردیم او قابل حرمت است اما نمی دانستیم که نیست.
57- بوتنه که: خی وچه زنه یا مرغنه کنّه؟ بوته: از این حرامی هرچی بوّی، بر اِنه
گفتند: خوک بچه می زاید یا تخم می کند؟ گفت : از این حرامی هر چه بگویی بر می آید.
درباره کید و مکر و شیادی برخی افراد بی مروت که از هیچ کار خلافی رویگردان نیستند این مثل را می زنند.
58- بهشتِ پاپلیه
پروانه بهشت است.
درباره افراد بی آزار و آرام این عبارت به کار می برند و گاه به طعنه اشخاص مردم آزار را اینگونه وصف می کنند.
59- پلنگ و بامشی دایی و خِرزانه
پلنگ و گربه، دایی و خواهر زاده اند.
این مثل را در مورد افرادی که از یک قماشند به کار می برند.
سگ زرد برادر شغال
60- تِ پِر سَرین، لرگه کتین بیه، اسا کینگ بن سِ بالشِ قو خوانی
زیر سرِ پدرت کنده درخت جنگلی بود حالا تو برای زیر خودت بالش قو می خواهی؟
در جواب افاده ها و خرده فرمایش های نابجای کسی می آید.
هرگاه کسی که از قبل وضع چندان خوبی نداشته ولی حالا دستورهای ریز و درشت می دهد و درخواست های نابجا می کند، این مثل را در جوابش به کار می برند.
61- تشی کِلی سر، باغ بیتی؟
بالای لانه جوجه تیغی باغ خریدی؟
اگر کسی در همسایگی فردی نابکار خانه ای تهیه کند یا با چنان آدمی وصلت کند یا شریک شود دیگران در نکوهش از عملش این مثل را می زنند که تو کنار لانه جوجه تیغی که دشمن صیفیجات است باغ گرفته ای؟
62- خسّمه گوء
گاوی است که زیر خیش می خوابد.
این مثل را در مورد فردی که از زیر کار شانه خالی می کند و تنبل و بیکار است می زنند.
63- سنگ شِ سنگ رج داین، گسبن شِ دیما
سنگ برای خودش رد و رگه های مخصوصی دارد گوسفند هم برای فروش جا و مکان مخصوص(در توصیه به معاشرت با افراد همتراز می آید ).
64- شال، پوسه کلا رِ گیر بیارده
شغال کلاه پوستین را گیر آورد.
هرگاه مالی بی رنج و زحمتی به کسی برسد و او هم بی دریغ خرج کند و یا دست تطاول به مال مردم دراز کند دیگران این مثل را می زنند که یعنی او دارد با مال مفت، بازی می کند.
65- شالِ جور، اُوسا گو رِ پنه
مثل شغال، گاو آبستن را می پاید.
اگر کسی اعمال و رفتار و امور شخصی کسی را زیر نظر داشته باشد این مثل را می زنند.
می گویند : شغال با دی